لحظه به لحظه خودم را دوست تر می دارم. تصمی ینی :)

خسته ام از اینور اونور رفتن. دلم میخواد خونه بمونم و برای خودم برنامه داشته باشم. با خودم تنها باشم و به خودم فکر کنم و به خودم برسم. دلم میخواد برم باشگاه. دلم میخواد صبح ها دست و رومو بشورم و نسکافه بخورم و فعالیت کنم. موسیقی بذارم و برقصم. فیلم ببینم و بنویسم. روزانه نویسی کنم و برای خودم هدف بذارم. مثلا به پوستم ماسک بذارم و بدنمو اسکراب کنم. لوسیون بزنم و رژیم بگیرم. شیر بخورم و مولتی ویتامین و میوه. شام نخورم و زود بخوابم و زود بیدار شم و نماز بخونم.قران بخونم و مفاتیح. کتاب بخونم. روی خودم کار کنم که به شوهر گیر ندم. به گوشی رفتنش گیر ندم. به ابراز احسس نکردن ساعت به ساعتش گیر ندم. تلاش کنم راحت بخندم. خونه رو قسمت بندی کنم و خونه تی کنم مستمر برای خودم. از کسی بدن نیاد و اگه بدم میاد بگردم ببینم چرا بدم میاد. غیبت نکنم. غیبت نکنم. از کسایی که بمن توجه نمیکنن بدم نیاد.

الان مثلا از خانوم ممد برز بدم میاد چرا چون خوش لباسه. چون بچه پولداره. چون حس میکنم شوهرش دوسش داره. چون لباس زیاد داره. چون خونه اش خوشگل بود و وسایل تزیینی گرون قیمت داشت. ظرف هاش گرون قیمت بود.

 پس باید خوش لباس بشم و به خودم برسم. باید دندونامو جرمگیری کنم و باشگاه برم و لباس بدوزم باید کار کنم و به شوهر کمک کنم خونه بخریم و چیزایی که میخوایمو بخریم. باید کاری کنم شوهرم بیشتر دوسم داشته باشم. نباید کنترلش کنم و بهش گیر بدم.

از ابجی ل بدم میاد چون خودش خودجوش سمتم نمیاد. چون کار میکنه و پول درمیاره و شوهرش دوسش داره. غیبت میکنه و خاله زنک بازی درمیاره

باید کار کنم و غیبت نکنم. و لاغر شم.

از ابجی م بدم اومده بود چون گفت به خودت برس. گفت چرا لباتو زحم کردی. گفت برای خودت لباس و چیزمیز بخر.

بقیه شو بعدا میگم

فعلا یه ایده اجرا کردم. میام ری اکشن و اتفاق بعدش رو میگم.

:)

لحظه به لحظه خودم را دوست تر می دارم. تصمیممه ینی :)

۲۲ام تمیزکاری و ایده